معامله

معامله‌ گر منضبط

معامله‌ گر خوب از روی تجربه می‌ داند که در گذر زمان ممکن است تعداد معامله‌ های زیان‌‌ده که انجام می دهد از تعداد معامله‌ های سودآور بیشتر باشد. ارزیابی خود را بنویسید و پیش از انجام معامله بعدی به نوشته‌های خودتان مراجعه کنید.

بسیاری از ما دارای این کنترل بر نفس نیستیم، زیرا از زمان کودکی یاد گرفته‌ایم که در یک محیط ساختاریافته عمل کنیم که رفتار ما به وسیله یک نفر قدرتمندتر‌ از خودمان کنترل می‌شود و هدف آن فرد هم تغییر و کنترل رفتار ما به منظور ایجاد هم‌خوانی با انتظارات جامعه بوده است. یاد گرفته ایم که تنها راه برای به دست آوردن آنچه می‌خواهیم ، رسیدن به قدرت برای قانع کردن دیگران و اعمال قدرت بر چیزهای بیرون از خودمان است.

بازارها دقیقا هیچ قدرت یا کنترلی بر شما ندارند، هیچ انتظاری از رفتارهای شما ندارند و هیچ اهمیتی به رفاه شما نمی دهند؛ پس مسئولیت آنچه شما درک می کنید و رفتاری که در نتیجه این درک انجام می‌دهید فقط بر عهده خود شما است، در محیط معاملات شما باید قوانین خودتان را بسازید و سپس به اندازه کافی منضبط باشید که از آن قوانین پیروی کنید. هیچ نقطه آغاز، وسط، و انتهایی به جز آن‌چه شما در ذهن خودتان ایجاد کرده‌اید وجود ندارد. توانایی خودشان برای برآورده کردن انتظارات بیش ازحد خود را هم دست بالا می گیرند. از نظر روانشناسی به خودشان اسیب می رساند
به نظر می آید که افراد به طور غریزی با ایجاد موانع دفاعی ذهنی در بر آوارد شدن اطلاعات محیطی که وجود هرگونه تضاد را تایید می کنند از روبه‌ رو شدن با درد خودداری می کنند. سیستم ذهنی ما به‌ طور خودکار اطلاعات رسیده از محیط را تحریف می کند. اگر شما اطلاعات بازار تحریف کنید، واقعیت مشترک بین شما و بازار وجود ندارد و شما خودتان را در برابر یک توهم قرار داده اید ،درجه بالاتری از حالت بی طرفی برسید.
اگر شما درموارد زیادی از آگاهی اجباری رنج ببرید، درک شما فعالیت بازار در نهایت تا حدود بسیار زیادی به خودداری از تجربه درد متمایل می شود و از حالت جستجو برای فرصت ها دور می شوید. چندین مشکل اصلی وجود دارد که در نتیجه تبدیل شدن ترس به انگیره ، محدود شدن بازه فرصت های درک شده به وسیله شما می شود؛
اطمینان به نفس، ((عدم وجود ترس )) و اعتماد به نفس ، دانستن نمی توانیم نتایج کار را از خودمان پنهان کنیم .
پدر و مادرم ؛ بیشتر از 90 درصد معامله گران دیگر در سال های پی در پی با تراز منفی روبه‌ رو هستند.
این مهارت ها اغلب در نتیجه فرایند یادگیری آزمایش و خطا به دست می آیند از نظر مالی هزینه های زیادی داشته باشد و رنج های احساسی همراه است.
نیاز ندارند که رفتارهای ظاهر غیرقابل پیش بینی و نامنظم بازار بترسند. ترس و اثرات ناتوان کننده‌ای که بر قابلیت یک فرد برای کار، اگر فرد زیر فشار مالی شدید باشد یادگیری روش معامله یا حفظ هرحالت منحربه موفقیتی بسیار دشوار خواهد بود.
اگر افرادی که در دفتر های کار طبقات بالا هستند روش پول در آوردن را نمی دانند، پس معامله‌ گران کف بازار قطعا باید بدانند. اما دیدم همان شرایط دفاتر کار طبقات بالا در کف بازار هم وجود دارد. چرا باید با مسائل روبه رو می شدند وقتی معامله بعدی می توانست آن ها را ثروتمند کند؟ نمی خواستم به ۵۰۰ یا ۷۵۰ دلار سود در بسیاری از معامله ها قانع شوم
من همیشه به این افتخار می کردم که اعتبار بی نقض بانکی را برای خودم حفظ کرده‌ام. حالا خودم را در حالی می دیدم که هیچ یک از این ها را نداشتم. بسیار سادا بود که بهانه های بیهوده برای همه رویدادهای اطرافم پیدا کنم.شرایط واقعی اصلا به صورتی نیست که نتوانن تحمل کنم. من هنوز زنده و سالم بودن توانایی فکر وعمل داشتم و به تدریج قدر توانایی تفکر خودم به عنوان بزرگ ترین دارایی‌ام را درک کردم.
هویت من بیشتر از اشیاء مادی است که برای خودم جمع کرده‌ام. جای الخطا دانستن خودم نوعی آزادی به من می دهد و شاید اصلا چیزی به عنوان شکست وجود نداشته باشد،ترس من در نتیجه ناتوانی خودم در پیش بینی رویدادها یا عملکرد خودن به صورت به که منافع خودم را به خوبی تامین کند ایجاد می‌ شد.
چهارچوب ذهنی من به صورتی ساختار یافته بود که به هر قیمتی از زیان‌ها جلوگیری کم و درتلاش همراه با درماندگی خودم برای این کار،عملا زیان ها برای خودم ایجاد کردم. باید یک زیان را بدون هیچ نوع پیامد منفی “بپذیرید” . نباید هیچ احساس گناه، خشم، شرمندگی وجود داشته باشد یا خودتان را تنبیه کنید. انجام معامله بدون ترس به چه صورت خواهد بود. فقط یک ” خانه‌ تکانی ” ذهنی واقعی می تواند به شما کمک کند تا شکست ها را از ذهن تان دور بریزید تا فضای کافی برای موفقیت بازشود.
در یک موقعیت دارای بار احساسی که به تصمیم گیری در کسری از ثانیه نیاز دارد. حد ضرر ، خارج نشدن ، گرفتار شدن در یک نظر ، حق با من است بازار اشتباه می کند ، تمرکز برقیمت و ارزش مالی ، معامله های انتقامی ، برعکس نکردن معامله و پیروی نکردن از قوانین سیستم معاملاتی . کارهایی که قبلا انجام می دادیم یا به ما آموزش می دادیم یا به ما آموزش داده شده.
تمرکز مثبت خود برآنچه که می خواهید نه آنچه که از آن می ترسد، پرورش‌ آن مهارت ها به جای تمرکز بر پول ، روش سازگار شدن ، تعیین مقدار ریسکی ” سطح راحتی ریسک ” ، اجرای معامله‌ها به صورت فوری ، بازار به شما بگوید چه مقدار کافی است ، حالت ذهنی بی طرف
سیستم های معاملاتی ، بازه رفتارهای بازار را محدود می کنند و بنابراین مدیریت این فعالیت را کمی برای ذهن ما ساده‌تر می کنند.مهارت ‌های لازم برای دست کاری دائمی محیط روانی یک معامله‌ گر برای او اهمیت اساسی دارد . این تمایل ذهنی در همه ما وجود دارد که نه تنها می خواهیم در چیزی به موفقیت برسیم ، بلکه می خواهیم اصول موفقیت در یک موقعیت کارایی بسیار خوبی دارند را عملا برای همه چیزهای دیگر هم به کار ببریم
دلیل انتظارات غیرواقعی افراد این است که باور دارند معامله گری ساده‌ای است . منبع انرژی شخصی ما بی‌نهایت نیست؛ بلکه تمام می شود ، ما خسته می شویم و اگربه درستی استراحت نکنیم حتی ممکن است بیمار شویم.به دست آوردن یک تخصص به میزان زیادی زمان و انرژی نیاز است.
کار در محیط معاملات به تلاش جسمی ناچیزی نیاز دارد ، زمان اهمیت ندارد، اشتباه برسند که معامله گری کار ساده‌ای است. شما نیاز دارید یادبگیرید که چگونه خودتان را از احساسات ناکارآمدی گناه یا شرم آزاد کنید تجربه های دردناک به طور بالقوه می توانند موجب ایجاد ترس شوند.جلوی زیان ها را بگیرید.
اموخته‌اند که دست از تلاش برای فتح بازارها یا مجبور کردن بازار برای سازگار شدن با انتظارات یا محدودیت های ذهنی خودشان بردارند. مقاوم عمل می کرد و با تمایل آگاهانه او برای دویدن مخالفت می کرد. شدت ترس از دست دادن ثروت در بازار دقیقا به اندازه ترس از دست دادن جان در اثر حمله یک جانور وحشی است‌. در ظاهر به نظر می آید که معامله‌گری کار ساده‌ای است و با احتمال درآمدهای بسیار زیاد در یک دوره نسبتا کوتاه همراه است.
مردم به طورکلی نمی دانند چگونه آسیب‌های روانی را ترمیم کنند و در نتیجه نمی دانند چگونه خودشان را ازترس هایشان رها کنند. بازار هیچ نوع علاقه‌ای به تقویت توهم هیچ‌کس درباره خودش ندارد . پیشگویان زیادی در بازار وجود دارند که می توانند حرکت های بازار را با دقت شگفت انگیزی پیش بینی کنند اما نمی توانند به عنوان معامله گربه سود برسند. پس نیاز دارید برخی قواعد و محدودیت‌ها را برای خودتان ایجاد کنید که راهنمای رفتارهای شما باشند تا این که یاد بگیرید چگونه مطابق با بهترین منافع خودتان عمل کنید، تنها کسی که می تواند جلوی شما را بگیرد خودتان هستید.چون فکر می کردید که مراقب هستید.
ممکن است نیاز داشته باشید برخی روش های رفتاری و باورهای فرهنگی که عمیقا در وجودتان نشسته را تغییر دهید تا بتوانید کارکرد موفقیت آمیزی در محیط معاملات داشته باشید. قیمت کنونی نوعی انعکاس مستقیم باورهای همه معامله گرانی است که تصمیم گرفته اند با وارد شدن درمعامله به عنوان نیرویی بر قیمت تاثیر بگذارند پس هنگامی که دو معامله گر وجود داشته باشد که یکی می خواهد در این قیمت خرید کند و دیگری می خواهد در این قیمت بفروشد و این کار را انجام می دهند، آن ها یو معامله انجام داده‌اند و یک بازار را هم تشکیل داده‌اند
اگر بتوانید تشخیص دهید که چه قیمتی با توجه به نقطه‌ای از زمان در آینده بالا یا پایین است،حرکت های قیمت می تواند فرصت هایی برای خرید در قیمت پایین و فروش در قیمت بالا و برعکس را برای شما فراهم کند. زیرا قیمت ها همیشه در جهت بزرگ ترین نیروی بازار حرکت می کنند. بازار فقط به عنوان یک حقیقت وجود دارد.
این تمایل در شما وجود دارد که فقط اطلاعاتی را از بازار جمع آوری کنید که باور خودتان را تقویت و تایید می کنند، آزادسازی خودتان از این فکر است که هر معامله به طور بالقوه می تواند همه رویاهای می شود که اجازه نمی دهد شما حرکت های بازار را از یک دیدگاه بی طرف ببینید. حتی وقتی بازارها بسته هستند، قیمت‌ها از نظر تئوری در حرکت هستند، اشتهای طمع واقعی هرگز سیراب نمی شود
زیان ده قرار داشته باشید، نمی خواهید چنین معامله‌ای وجود داشته باشد چون به نظر می رسد که یک شکست برای شما است، پس ممکن است فقط وانمود کنید که این معامله وجود ندارد، و خودتان را قانع کنید که در یک معامله سودآور هستید که هنوز به جهت موردنظر شما برنگشته است. اگر شما به بازار اجازه بدهید می تواند همیشه شما را وسوسه کند که فکر کنید سود بیشتری برای به دست آوردن دریک معامله سودآور وجود دارد و همیشه دلیلی به شما بدهد تا اگر در یک معامله زیان ده باشید همچنان از آن برای توجیه امیدتان به برگشت بازار و جبران زیانی که دیده‌اید استفاده کنید. بازی فقط هنگامی آغاز می شود که شما تصمیم بگیرید به بازار وارد شوید

بیرون آمدن از یک معامله هم شامل همه باورهای شما درباره زیان ، طمع ، شکست و کنترل است. با توجه به پتانسیل نا محدودی که برای سود وجود دارد وارد شدن یه معامله برای بیشتر معامله گران بسیار ساده تر از بیرون آمدن از است.
بازنده (( منفعل )) . وقتی که به یک معامله شدید ، برای پایان دادن به زیان های خود باید به طور فعال تصمیم بگیرید. ممکن است همه دارایی خود و حتی مقدار بیشتر از دست بدهید ‌. میلیارد ها ترکیب از ویژگی های رفتاری و الگو های تغییر قیمت ، این نوع اطلاعات برای تقویت هرگونه باور ، درک ، تو جیه ، انحراف یا توهمی که نیاز دارید استفاده کنید و نظر خود درباره مسیر آینده قیمت را توجیه، انحراف یا توهمی که نیاز دارید استفاده کنید و نظر خود درباره مسیر آینده قیمت را توجیه نمایید.
منطق اشتباه را به حدی برسانند که باور داشته باشند احتمال ۵۰/۵۰ برای موفقیت در هر معامله مشخص وجود دارد. هیچ ارتباطی میان حرکت احتمالی بعدی بازار و سیستم باور های شخصی شما درباره معنای باخت، دشوار است. شما در یک بازی قمار فقط می توانید همان چیزی که از قبل برای ریسک کردن با آن تصمیم گرفته اید را ببازید . اگر مقداری پول بیشتر از آنچه که در ابتدا تمایل داشته اید با آن ریسک کنید را از شما گرفته است ، پس احتمالا حس می کنید که باید آن را پس بگیرید.
به جای این که با بازار در هارمونی و هماهنگی باشید ، درجه آزادی شما از اثرات منفی هرگونه باور درباره زیان ، اشتباه و انتقام در بازار وجود دارد. خودتان قوانین را برای خود تعیین کنید تا راهنمای رفتار های شما باشند. غیر این صورت، تعداد بیش از حد زیاد احتمالات بر شما غلبه می کند. یک معامله گر معمولی تقریبا هرکاربری که بتواند انجام می دهد تا از ایجاد تعریف ها و قواعد خوداری کند ، چون نمی خواهد مسئولیت معامله های خود را بپذیرد.

چون تنها راه برای یادگیری روش کارآمد برای معامله گری این است که خودتان را با ایجاد بک ساختار نسبت به آن پاسخگو کنید؛ یک معامله گر معمولی با درماندگی می خواهد درآمد مالی داشته باشد ، برای ایجاد یک نقشه باید رویداد ها را تا حدودی در تناسب با عمق نقشه خود پیش بینی کنید‌. بی صبری علاقه او موجب می شود احساس کند مجبور است اقدامی انجام دهد ،
ذهنیت گله ای وقتی هیچ رهبری در بازار نباشد ، قیمت ها معمولا در یک بازه کوچک به جلو و عقب می روند تا این که یک نفر که می داند چه کاری می کند به بازار وارد شود . به این ترتیب معامله گر می تواند این توهم را حفظ کند که رفتار معقول و مسئولانه‌ ای دارد و هر اتفاقی که برای او افتاده برای بسیاری از معامله گران دیگر هم رخ داده است ، پس دست کم می داند خودش تنها نیست و به این ترتیب نوعی حس رفاقت و همراهی بین رقیبان ایجاد می شود. افزون بر این ، معامله گران به عنوان یک گروه بی نهایت مردد و بی صبر هستند. چهار ذهنی یک معامله گر متوسط فقط یک سانتیمتر با وحشت افسارگسیخته فاصله دارد
در جستجوی نظر معامله گران دیگر هستند، تنها به این دلیل که در صورت ناموفق بودن معامله نمی‌خواهند مسئولیت آن را به عهده داشته باشند. یک راه حل ساده این است که حجم معاملات خود را سطحی نگه دارند که بتوانند پیگیری کنند که در چه موقعیتی هستند و اگر حساب را گم کردند دست از معامله بکشند. در راه رسیدن به بهانه های که بتواند بار مسئولیت را از دوش آن ها بردارد کافی خواهد بود ‌. این دلیل ها می توانند از پیچیده ترین اصلاحات دانشگاهی گرفته تا خرافاتی ترین باور های بشر باشند، اما اساسا تمرکز همه آن ها بر این است که نقطه سرزنش به خاطر نتایج غیر رضایت بخش را در بیرون از فرد معامله گر قرار دهند. دام های روانی مربوط به خودداری از برنامه ریزی و ایجاد ساختار در فعالیت های معامله خود،
رسیدن به سود به شدت لذت بخش است ، این نیاز را در انسان ایجاد می کند. بازار نمی تواند هیچ آسیبی به معامله گری برساند که به خودش اطمینان دارد و اقدامات مناسبی را مطابق با بهترین منافع خودش در هر شرایط ممکن بازار انجام می دهد‌. خودمان هم با مسخره کردن فرزندانمان به آن ها می آموزیم که اشتباه کردن موجب پایین آمدن شخصیت یک انسان می شود. تفکر شما درباره خودتان منفی تر باشد ، تمایل شما برای خودداری از پذیرش مسئولین هم بیشتر خواهد بود. افکار شما هم مثبت تر خواهد بود و به جای این ترس برای خودتان تولید کنید می توانید به درک‌ عمیق تری از یک تجربه برسید.
در هر لحظه ممکن است یک معامله گر دیگر تصمیم بگیرد با نیروی کجای به میدان بیاید و انتظارات دیگر شرکت کننده ها در معاملات را چنان تغییر دهد کا جهت معاملات خود تغییر دهند و نتیجه پتانسیلی که شما باور داشتید یک لحظه پیش ، یعنی وقتی وارد معامله شدید وجود داشن کاملا از بین برود‌. درک‌شما از خودتان به معنای درک بازار است، زیرا شما به عنوان یک معامله گر بخشی از یک ‌نیروی کلی هستید که قیمت ها را جابه جا می کند.

معامله گرانی که به توانایی خود اطمینان دارند و می دانند که می توانند اثر چشمگیری بر حرکت قیمت ها داشته باشند به شدت تلاش می کنند تا اطلاعات مربوط به برنامه های خود از دسترس دیگر معامله گران به دور نگه دارند چون این کار موجب از بین رفتن امکان اجرای برنامه ها می شود. معامله گرانی که درباره آنچه می خواهند انجام بدهند اعتماد کافی ندارند با خوشحالی ایده های معاملات خود را با هر کسی که خواهد بشنود در میان می گذارند و امیدوار هستند نوعی تایید برای موفقيت آمیز بودن کاری که می خواهند انجام‌ دهند دریافت کنند.
هر کاری که ما در هر لحظه انجام می دهیم نوعی بیان برای وجود خودمان است. ما خودمان را بیان می‌ کنیم تا نیاز ها، خواسته ها ، آرزو ها و هدف های خود بر آورده کنیم. پول به صورتی تکامل پیدا کرده که موضوع نیاز های ما باشد چون نماینده ابزار ها و میز هایی است که می توانیم خود را به عنوان یک فرد با استفاده از آن بیان کنیم. در بنیادی ترین سطح از هویت فرهنگی ، پول نماینده آزادی بیان انسان است.
“ارزش” را به صورت درجه یک نسبی اهمیت یا پتانسیل یک چیز برای بر آورده ساختن نیازه ها ریشه های قانون عرضه و تقاضا در ترس و طمع، “طمع” را به صورت این باور که هرگر منابع کافی وجود نخواهد داشت که نیاز های انسان را بر طرف کنند در ترکیب با این باور که انسان همیشه به مقدار بیشتری از منابع نیاز دارد تا احیای امنیت و رضایت کند تعریف می کنم. یکسان باشد، معمولا برای به دست آوردن منابع موجود با یکدیگر رقابت می کنند
هرگونه سیستم مبادلات که بر پایه ترس از کمبود یا عدم موجودی کالا یا خدمات باشد موجب می شود که قیمت کالاها و خدمات در تناسب با میزان نسبی امنیت یا عدم امنیت تجربه شده به وسیله کل جمعیت در هر لحظه نوسان خواهد کرد. ریسک به معنای احتمال زیان خالص در منابع فردی (انرژی،پول و مانند این ها) برای مبادله یا بر آورده ساختن نیازها است. من معامله را به آیت صورت تعریف می کنم که دو طرف یک چیز ارزشمند را باهم مبادله می کنند تا نیاز را بر آورده کنند یا هدفی برسند.
معامله گران پوشش ریسک برای رسیدن به درجه بالاتری از اطمینان اقتصادی معامله می کنند و ریسک ایجاد شده در نتیجه تغییر قیمت ها را به معامله گران دیگری که دوست دارند ریسک را بپذیرند منتقل می کنند . چون همه برای افزایش ثروت خود معامله می کنند هیج معامله وارد نمی شوند مگر آن که باور های مخالف يکديگر را در ارتباط با ارزش آینده مورد معامله داشته باشند. خودتان بلید قوانین بازی در محیط بازار را بسازید و پس از آن باید انضباط کافی داشته باشید که از آن قوانین پیروی کنید، حتی اگر بازار به صورتی حرکت کند که همواره شما را وسوسه کند که ((این بار)) نیازی ندارید از قوانین پیروی کنید.
باور دارید که معامله گری مانند قمار است ، بدانید که این زور نیست. در این محیط، اگر هیچ کاری انجام ندهید این احتمال وجود دارد که همه دارایی خود را از دست بدهید. در مورد بازار های مالی ، شما در نهایت نمی دانید که میزان ریسک چقدر است . وسوسه همیشگی وجود دارد که جلو زیان خود را نگیرید . بازار هرگز معنایی که شما برای تغییر یا شرایط مشخص در نظر می گیرید را تعیین نمی کند و هیچ راهی هم برای تعیین این معنی ندارد. من از شما می پرسم چه چیزی تمام شده است؟ آیا احتمال وجود دارد که نمی خواهید با خودتان روبه رو شوید و اعتراف کنید که اشتباه می کردید؟ پیامد های تصمیمات شما در محیط معامله گری بی درنگ ظاهر می شوند و شما قدرتی برای تغییر هیچ چیز غیر از ذهن خودتان ندارد.
همراه جریان بازار حرکت کنید در یک لحظه همه نیاز های شما را فراهم می کند؛ در لحظه بعدی مانند یک هیولای طمع کار همه چیز را از شما می گیرد. اگر شما وارد یک معامله شده اید پس نوعی باور درباره آینده داشته اید . کاری که نیاز دارید انجام دهید این است که خودتان را از این خواسته که این خواسته ها به شما امکان می دهد تا از این دیدگاه به بازار نگاه کنید که می خواهید هر نوع فرصتی که در لحظه کنونی در بازار وجود دارد را درک کنید ، گویی اصلا وارد هیچ معامله ای نشده اید. مجبوریم اطلاعات رسیده از محیط را دست چین و گزینش کنیم چون‌ نمی توانیم در یک زمان همه چیز آگاه باشید
معامله بدون استفاده از اطلاعات برای توجیه باور های شخصی،بلکه با درک محتمل ترین رویداد ها در هر لحظه مشخص یاد بگیرید. درسه زمینه، تشخیص فرصت ، اجرای انباشت ثروت، این فکر که درک شما از رفتار بازار در هر سطحی می تواند از درک شما از رفتار خودتان بیشتر باشد کاملا مضحک است. در بنيادی ترین سطح ، ترس موجب محدودیت آگاهی شما نسبت به بخشی از اطلاعات بازار می شود که می توانند به خوبی نشان دهنده احتمالات سودمند و احتمالات زیان بار برای شما باشند. هنگامی که نقش ترس در معاملات خود را بشناسید و برآن چیره شوید ، این توانایی را پیدا می کنید که نقش ترس در کل بازار را هم ببینید و سپس می توانید واکنش گروهی نسبت به انواع مشخصی از اطلاعات را نیز پیش بینی کنید.
با یادگیری روش آزاد کردن خودتان از درد موجب کاهش ترس می شوید . ترس همیشه نتیجه باور های شما درباره ماهیت تهدید آمیز محیط است کاملا به خودتان اطمینان داشته باشید که در هر مجموعه شرایطی از بازار پاسخ مناسبی نشان می دهید هیچ چیز ترسناکی وجود ندارد. اساسا چیزی که شما از آن می ترسید بازار نیست بلکه ناتوانی خودتان برای انجام کاری که باید انجام شود در زمان مناسب و بدون تردید است.
تاثیرات ترس بر رفتار انسان کاملا روشن است و انسان را تا حدی محدود می کند که به حالت کاملا فلج می رسد. با یک نظام از باور ها (ارزش ها) در کشمکش هستند که می گوید شما شایستگی این پول را ندارید. تمایل شما برای یادگیری یک مهارت تازه یا یک روش برای بیان خودتان اساسا تلاشی است براس ایجاد یک بعد تازه از خودتان‌. بازار کاملا به طور طبیعی شما را مجبور می کند لحظه به لحظه با آنچه که در درون خودتان وجود دارد روبه رو شوید. بازار فقط این شرایط ذهنی را انعکاس می دهد آن ها را خلق نمی کند. تلاش برای انجام معامله های کوتاه و سریع در بازار اوراق قرضه به اندازه یک یا دو واحد قیمت از نظر جسمی بسیار طلاقت فرسا است و مجبور است با تعداد زیادی معامله گر دیگر رقابت کند
فقط گفتم که فکر نمی‌کنم باز کردن یک معامله با حجم ۲۰ برار کار عاقلانه ای باشد ، چون او هنوز مهارت های روان شناسی یا عملی برای کار با آن حجم قرارداد را به دست نیاورده است از این خوشحال بود که هیچ تناقض، مقاومت یا اضطراب ذهنی را برای این کار احساس نکرده است . او تشخیص داده بود که چه کاری باید انجام شود و آن را انجام داده بود
نیازی برای دانستن از همان زمان تولد در ما وجود دارد. بی حوصلگی به عنوان یک نیروی دورنی ما را مجبور می کند به دنبال چیز تازه ای برای اکتشاف و یادگیری باشیم . گریه کردن نوعی سوگواری برای جبران کمبود تعادل میان محیط های دورنی و بیرونی است. اگر این ویژگی ذاتی در ما نبود و مهارت ها به تدریج تا سطح ذهن ناخود آگاه در ما ته نشین نمی شدند تقریبا برای مت غیرممکن بود که از سطح کارایی یک نوازد معمولی بالاتر برویم .
مقداری سابقه در معامله گری داشته باشید، پیش بینی این که یک فرد در چه زمانی قرار است به دلیل نیرو های روانی که دورن اون انباشته می شوند یک ضربه بزرگ به خودش بزند زیاد دشوار نیست. همه به طور غریزی می دانند که اگر ما به خودمان اجازه دهیم که درباره چیزی فکر کنیم ، اندیشه ها دارای این قدرت هستند که موجودیت مسائل در محیط دورنی ما را تغییر دهند.
هر چقدر هم که درآمد داشته باشید اگر نتوانید از قواعد پیروی کنید در نهایت آن پول را به بازار خواهید باخت. همچنان بر روی آن کار کنید تا زمانی که دیگر مجبور نباشید به طور آگاهانه به آن فکر کنید شما نیاز دارید تمرکز خود را برام های لازم به منظور دستیابی به هدف خود نگه دارید نه بر نتیجه نهایی . باید بدانید نتیجه نهایی که پول است به عنوان محصول جانبی از دانش شما و کیفیت اجرای آنچه می دانید به دست می آید . شما با یادگیری روش شناسايي نقاط مرجع می توانید بر پایه باور های گروه های معامله گران درباره ارزش آینده بازار تعیین کنید که این گروه ها دست به چه کارهایی می زنند .
ساده ترین راه برای رسیدن به پول این است که به همراه جریان حرکت کنیم. شما براي شناسایی جهت جریان نیاز دارید از جمعیت به دور بایستید و باور های خودتان درباره ارزش های نسبی را به حالت تعلیق در آورید تا بتوانید تعیین کنید چه کسی احتمالا چه کاری خواهد کرد و چه میزان نیرو به کار خواهد برد، واکنش احتمالی دیگران چه خواهد بود و اگر چنین چیزی اتفاق نیفتد ، معامله گران در آن زمان چه کار خواهند کرد.

مقدار پولی که شما به خودتان می دهید دقیقا با میزان باور به شایستگی خودتان بر حسب سیستم ارزش هایی که در گذشته زندگی به دست آورده اید ارتباط مستقیم دارد هر چه احساس شما جاری می‌شود که یک محصول جانبی از این احساسات مثبت است. دارید هر چیزی در محیط ذهنی خودتان که به بالاترین میزن ممکن عزت نفس کمک نمی کند که شناسایی کنید ، تغییر دهید یا انرژی ذهنی آن را تخلیه کنید

طیبی بنیان‌گذار و مدیر گردرگ است. او علاقمند به مطالعات مردم‌شناسی، فناوری، و هنر است. وی به اهمیت ارتباطات در توانمندسازی جوامع باور دارد. ممکن است او را در حال نوشتن برنامه‌های کامپیوتری، نواختن موسیقی، دوچرخه سواری، و مطالعه‌ی کتاب‌ها ببینید.