شاید شما هم بعد از اینکه رابطه عاشقانهتان پایان یافت، بیشتر متوجه عاشقانی میشدید که دستدردست در پارک قدم میزنند. یا در روز اول مدرسه یا محل کار جدیدتان، که همه غریبه بودهاند، هر لبخند، اخم، یا نگاه به سمت شما به نظرتان مهمتر از حالت عادی میآمده است.
وقتی احساس میکنیم چیزهایی که داریم خیلی کم است، چه اتفاقی برای ذهنمان میافتاد و این اتفاق چطور انتخابها و رفتارهای ما را شکل میدهد؟
ذهن به شکلی خودکار و پرقدرت به سمت نیازهای برآورده نشده متمایل میشود. آن نیاز برای افراد گرسنه، غذا است، برای افرادی که سرشان شلوغ است ممکن است پروژهای باشد که باید تمامش کنند، برای کسی که دچار تنگدستی شده میتواند پرداختی اجاره این ماه باشد، برای افراد تنها میتواند نبود همنشین باشد.
آنچه در این کتاب گفته میشود توضیح بسیار متفاوتی است از اینکه چرا فقرا فقیر باقی میمانند، چرا گرفتاران گرفتار میمانند و چرا افراد تنها همچنان تنهایند.
کمتر داشتن ناخوشایند است و میتواند تاثیراتی روی بهداشت، امنیت، یا تحصیل داشته باشد. کمیابی به نارضایتی و ناراحتی ختم میشود.